یادگار ماندگار

نوشته های نسبتا ادبی خودم رو می نویسم.

یادگار ماندگار

نوشته های نسبتا ادبی خودم رو می نویسم.

نوشته های ادبی که نه، ولی خب شاید کمی وزن، یا حد اقل احساس توشون باشه!
نوشته هایی که باید از بعضی نظر ها دور می موند!
و دیگه نمی تونستند توی دل بموند! چون هر لحظه امکان گر گرفتنشون می رفت.
به هر حال، حال و هوای هر کسی در آینده خاطرات زیبا و درس های خوبی براش محسوب می شه!
چه بهتر که با قلمی خوش ماندگار بشن :)

کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۵ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

جوانی - رخ و چشم و ابروآفتاب در پشت نقاب

هوا بارانی

درخت سگرمه هایش در هم

شوق را امّا، فقط رنگین کمان به تصویر می کشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۲ ، ۰۴:۲۲
نرگس فتان
جوانی - خداچه بگویم که خواندنت لیاقت می خواهد و از تو سرودن سعادت.

تو نه هیجان کنجکاوی هستی که پس از رسیدن به پاسخ سوالهایم فروکش کنی!

نه تب عشقی هستی که پس از وصال سرد گردی!

نه هوسی که جامه درانی کنی و نه هوایی که به زودی بگذری و فراموش شوی.

تو آرامش جاودانه ای. گشتنت سیرآبی نپذیرد و عطشت همواره شیرین است.

که خود عطش، بهره ای از سیرابی دارد.

 و یافتن و شناختت به حد نهایت میسر نباشد. و این مسیر، مسیریست که رهروانش

دم به دم آرام تر و مطمئن تر می گردند.

آنجا که نهایتش رضایت است و اطمینان.

نه خمودی و شبهه.

تو را می جویم...

کی این زبان الکن تو را بهتر می خواند؟

چه بگویم که محمد هم گفت: ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۲ ، ۲۲:۱۰
نرگس فتان
جوانی - وظیفه گرا

سپس امام به خیمه زینب علیها السلام وارد شد، نافع در مقابل خیمه در انتظار امام ایستاد، شنید زینب به برادر مى‏گوید: آیا اصحاب خود را امتحان کرده‏اى، من ترس آن دارم که هنگام خطر تو را تنها بگذارند.

امام فرمود: «سوگند به خدا آنها را آزمودم دیدم همه آماده و استوار هستند و همانند اشتیاق کودک به پستان مادرش، اشتیاق به مرگ دارند».

نافع مى‏گوید: وقتى که این سخن از زینب علیها السلام شنیدم، گریه کردم، و نزد حبیب بن مظاهر آمدم و آنچه را شنیده بودم به او گفتم.

حبیب گفت: سوگند به خدا اگر انتظار فرمان امام نبود هم اکنون با شمشیر به سوى دشمن حمله مى‏کردم.

گفتم: من گمان مى‏برم بانوان حرم با حضرت زینب علیها السلام این گونه سخن بگویند و پریشان گردند، مناسب است که اصحاب را جمع کنى و نزد خیمه زینب علیها السلام برویم و با گفتار خود، قلب آنها را گوارا و استوار سازیم.

حبیب، اصحاب را جمع کرد، و سخن نافع را به آنها گفت، همه گفتند: اگر انتظار فرمان امام نبود، هم اکنون به دشمن حمله مى‏کردیم، چشمت روشن و خاطرت آرام باشد که ما استوار هستیم.

حبیب براى آنها دعا کرد، و با هم کنار خیام بانوان آمدند و صدا زدند: «اى گروه بانوان و حرم‏هاى رسولخدا صلى الله علیه و اله و سلم این شمشیرهاى جوانمردان شما است که سوگند یاد کرده‏اند در غلاف نکنند مگر اینکه گردن دشمنان را بزنند، و این نیزه‏هاى جوانان شما است که قسم خورده‏اند به زمین نیفکنند مگر اینکه به سینه‏ هادشمن فرو کنند».

بانوان با گریه و ندبه از خیمه‏ها بیرون آمدند و گفتند: «اى پاکبازان، از حریم دختران رسولخدا و بانوان منسوب به امیر مؤمنان علیه السلام حمایت کنید و دریغ منمائید».

اصحاب همه صدا به گریه و شیون بلند کردند (که آرى ما عاشقانه از شما حمایت مى‏کنیم و اشک شوق مى‏ریزیم).
--
روز عاشورا لحظات آخر مسلم.
حبیب بالای سر پیکر مطهرش. اخرین توصیه هایت چیست مسلم؟
مسلم: اوصیکه بهذا و اشاره به حسین. که حسین.
--
دو نکته: 1-غربت آل رسول.
           2- وظیفه مداری اصحاب.
از وظایفمون اهمال نکنیم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۲ ، ۰۰:۲۸
نرگس فتان
جوانی - ای بی نیازباز نیاز!

نیازی که نعمت است. نعمتی که مرا به در خانه ات می کشاند.

نیاز که نگویم نعمت. چرا که همه نیاز مندیم. نعمت درک این نیاز است. که شما عطا می فرمایی.

و از آن ها که شایسته نیستند می گیری.

انسان طغیان می کند، آنگاه که خود را بی نیاز ببیند.

و چه کسی است که بی نیاز باشد؟ همه نیاز مندیم ولی یا می بینیم. یا خود را به ندیدن می انگاریم.

هر چه می کشیم از خودمان است و هرچی خوبی است از شما.

سخت است. بروی و بروی و بروی و همه ی پل های پشت سرت را خراب کنی.

بعد بگویی. خب! پشیمانم. بعد دست بلند کنی و بگویی، ببخشید.

لطفا قید نفرمایید. لطفا اثراتش رو بی اثر کنید.

آتشی است که می سوزاند. دست گذاشتی روی آن و می خواهی نسوزی؟

ولیکن بعید نیست. از کریمی بدین بزرگی، عجیب هم نیست. مگر نه آتش گلستان می کند.

و مگر نه بدی را به خوبی تبدیل می کند به شرطش و شروطش؟

به دامان تو باز گشتم. می دانم راهم می دهی!

چون نیاز را دادی که به سوی تو بیایم.

و الا مرا اصلا به این در راهنمایی نمی کردی. که تو خود راهنمای منی به جانب خودت.

نگرانم از آن روزی که دیگر غرق نیل باشم و دیگر ظهر عاشورا هم گذشته باشد.

خدایا، تو خواسته ام را بهتر می دانی، و بر انجامش توانایی.

تو برای بندگانت کافی هستی.

--

پ.ن: خیلی از حرف ها، احادیث یا آیات قرآن بودن.

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۲ ، ۲۳:۲۳
نرگس فتان
جوانی - آبهر چه رویید از پی محتاج رست

تا بیابد طالبی چیزی که جست

حق تعالی گر سماوات آفرید

از برای دفع حاجات آفرید

هر کجا دردی دوا آنجا رود

هر کجا فقری نوا آنجا رود

هر کجا مشکل جواب آنجا رود

هر کجا کشتیست آب آنجا رود

آب کم جو تشنگی آور بدست

تا بجوشد آب از بالا و پست

زرع جان را کش جواهر مضمرست

ابر رحمت پر ز آب کوثرست

تا سقاهم ربهم آید خطاب

تشنه باش الله اعلم بالصواب

--

(خطاب به خودم)

دروغه! نمی خوای خوب بشی! اگه می خواستی می شدی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۲ ، ۱۸:۳۱
نرگس فتان