یادگار ماندگار

نوشته های نسبتا ادبی خودم رو می نویسم.

یادگار ماندگار

نوشته های نسبتا ادبی خودم رو می نویسم.

نوشته های ادبی که نه، ولی خب شاید کمی وزن، یا حد اقل احساس توشون باشه!
نوشته هایی که باید از بعضی نظر ها دور می موند!
و دیگه نمی تونستند توی دل بموند! چون هر لحظه امکان گر گرفتنشون می رفت.
به هر حال، حال و هوای هر کسی در آینده خاطرات زیبا و درس های خوبی براش محسوب می شه!
چه بهتر که با قلمی خوش ماندگار بشن :)

کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۵ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

جوانی - ریاضیدیروز پیش یه مقام دولتی بودیم. 

اون جلسه با پنج نفر آدم متشخص که همه شروع کردن به سیگار کشیدن رو یادتونه؟ در ادامه ی همون جلسات بود.

خلاصه این مقام دولتی به شدت آدم زرنگی بود. دانشگاه رو خوب می شناخت. می گفت که دوره خاتمی یکی از مدیران بحران وزارت علوم بوده. یه بار هم اغتشاش رو تو سمنان جمع کرده.

اول صحبت بلند شد و از کتش پاکت سیگار رو در اورد و تعارف کرد به یکی از بچه ها و بش گفت که سهمت رو بردار.

خیلی عجیب بود وسط جلسه ی رسمی تو اون سطح.

کاری ندارم که چطور می پیچوند و چطور نکات رو متذکر می شد. ولی زرنگی اش دوست داشتنی بود. با این که کارمون رو راه ننداخت. ولی خوشمون اومده بود ازش.

این که دولت راه نمی آد و وزیر نداریم فعلا و یواشکی وزیر پیشنهادی رو لو دادن و دست های پشت پرده که نمی ذارن کار ها راه بیفته و مجلس و شورای عالی انقلاب و استاندار در امور دانشگاه ها حساس شده و دخالت می کنن و دست وزارت کوتاه شده و این که نهادی مثل بسیج اصلا درون دانشگاهی نیست و حتی وزارت هم نمی تونه توش اون طور که باید دخالت یا نظارت کنه و ... قسمتی از حرف هاش بود.

ولی جملاتی گفت که من دوست داشتم و بابت این جملات این پست رو گذاشتم.

گفت که قهرمان بودن خیلی کار آسونیه. کافیه رادیکال باشی. هم زمان توی ذهنم داشتم به جناس یا حتی هم خانوادگی قهرمان و قهر و کار قهری کردن یا اصرار بر کار و اندیشه و جبری کار کردن هم فکر می کردم که برام جالب بود. معنایی که داشت ارائه می کرد مطابقت داشت با افکارم. 

می گفت که کافیه رادیکال باشی. کافیه که نهادی که توش کار می کنی رو نابود کنی و از دل اون نهاد تو به عنوان آدم خوبه بیای بیرون. نهاد رو فدای خودت بکنی. می شی قهرمان.

ولی توی دنیای مدرن، دیگه دنیا قهرمان نمی خواد. دیگه این آدم ها هستند که باید در خدمت نهاد ها در بیان.

با خودم گفتم شاید درست بگه و این سودایی که از بچگی تو دلمون بود که من باید قهرمان شم. باید فلان آدم مشهور شم یا باید همه بم احترام بذارن رو بذارم کتار. در عوض فدای یه هدف یا یک فرهنگ یا یک چیز متعالی تر بشه.

یعنی موثر باشی، ولی در کنار یک جمع. یک تفکر. انتقاد پذیر باشی و نظراتت رو اصلاح کنی. اگر هد یک گروه شدی، اون گروه رو فدای خواسته هات نکنی. بلکه فلسفه ی تشکیل اون گروه رو از اشخاصش که یکی اش هم تو هستی مهم تر بدونی.

+ به این هم فکر می کنم که مطالبی که می گیم و می خونیم چقدر جزئی هستند. در حالی که هزار مشکل بزرگ داریم که بشون نرسیدیم. و حتی نمی شه در موردشون حرف زد. شاید هم هراس داریم ازشون.

و این که چقدر حرف زدن اصلا بد هست. فقط شدت و قبح این اشکالات رو کم می کنه. و شاید گداهمتانی چون من را، از ادامه ی این حرف ها و پوشاندن جامه ی عمل به آن ها، باز دارد.

این که آدم یه کار اصولی و اصلی انجام بده و یک باگ اصلی وجودش رو کنار بذاره، خود به خود این جزئیات هم کنارش می آد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۳ ، ۲۰:۲۰
نرگس فتان
جوانی - معما باز همفرض کنین عدد یک و دو رو به دو نفر داده باشیم.

از دو می پرسیم که عدد مقابل رو می دونی؟‌ می گه نه، توی ذهنش هست که یا یکه یا سه! 

حالا از یک می پرسی عدد مقابل رو می دونی؟ می گه آره، دو است دیگه!

حالا فرض کنین اعداد دو و سه رو بدیم.

از دو می پرسیم که عدد مقابل رو می دونی؟ میگه نه یا سه یا یک.

از سه می پرسیم، می گه نه! یا ۲ ئه یا ۴!

از دو می پرسیم می گه آره، اگه یک بود که می گفت آره، پس ۳ ئه دیگه!

یعنی در هر حالت عدد کوچک تر زود تر می فهمه! و می گه فهمیدم و عدد دیگه یکی بیشتر از اونه!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۳ ، ۲۲:۴۴
نرگس فتان
جوانی - نگراناخیرا خیلی نگرانم. نه این که روز و شب رو به نگرونی بگذرونم. ولی وقتی تا حالا چنین نگرانی رو تجربه نکرده باشی، همین که یه بار به ذهنت خطور کنه، دردناکه.

نگران روابطم هستم. گور بابای فکر مردم. منظورم به پست قبلی ربطی نداره. 

بیش تر حرفم در مورد سوءتفاهم و تحمل نکردن هم دیگه است. نه در مورد کشف واقعیت و اون روی دیگه ام.
نگران اون نیستم.

نگران اینم که بعضیا اشتباه فکر کنن. زود قضاوت کنن. تحمل نکنن یک بدی آدم رو. بدی که همه می دونن و قابل اغماضه. در مقابل هزاران حسنات دیگه ای که داره. این خیلی بده. خودم رو هم مقصر نمی دونم.

شاید انتقاد پذیر نباشم، یا اصلاح پذیر. سعی می کنم باشم. ولی راهش این نیست که هم دیگه رو کنار بذاریم.

این اتفاق هر چی بزرگ تر می شیم بیش تر می شه. توی عرصه های کلان بیش تر.

وقتی بحث جدی می شه. وقتی بحث منافع می شه. وقتی بحث صلاح جامعه می شه.
وقتی اختلاف نظر هست. و هر دو روی نظر خودمون تاکید داریم. و نمی تونیم هم دیگه رو قانع کنیم.

اینجا ناراحتی واقعا معنایی نداره. ولی متاسفانه ناراحت می شن. و دلشون زده می شه. و نظرشون عوض می شه. این اصلا دوست داشتنی نیست. دردناکه.

این که کسی فکرش با تو فرق می کنه. این که کسی اختلاف نظر داره. این که کسی از تو کوته بین تره، نفرت انگیز نیست. تحقیر آمیز هم نیست. اگه تو نمی تونی این رو بپذیری، این کارت نفرت انگیزه.

+ انسان پر است از سوءتفاهم. پر است از منیت. پر است از نبخشیدن. 
انسان پر است از فاصله تا شبیه خدا شدن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۳ ، ۲۱:۴۶
نرگس فتان
جوانی - معمای سختسوال یک شیر یا خط با سکه ی خراب:

نفر اول در صورتی برنده است که ابتدا شیر بیاد بعد خط.

نفر دوم در صورتی برنده است که ابتدا خط بیاد بعد شیر.

و در صورتی که دو بار خط یا دو بار شیر بیاد، دوباره باید سکه بندازیم.

سخت بود انصافا؟

سوال دوم هم:

{1و4و10و13}

{2و3و11و12}

{5و6و8و9}

7 هم می تونه توی هر دسته ای قرار بگیره.

در واقع سوال این بود که ثابت کنید اعداد 1 تا 14 رو با شرایط ذکر شده نمی شه در سه دسته جا داد. که خودم هنوز نتونسته ام ثابت کنم. فقط این رو فهمیدم که این راه حل ارائه شده، اعدادش دو به دو نسبت به 7 قرینه هستند. 

در مورد جایزه اون دو دوست. ( با هم دیگه دوست هستند :دی ) خانم ف... و خانم فا... :دی

اول که عیدین رو بشون تبریک می گم. از این تریبون.

گزینه های مادی روی میز: کتاب شعر پیشامد از کاظم بهمنی هست. عطارد هم هست. با انتخاب خودتون. 
کد شارژ ایرانسل یا همراه اول هم با انتخاب خودتون.

گزینه های معنوی: طراحی یک کارت پستال 

اگر هم گزینه ای خودتون مد نظرتون هست بگید خوشحال می شم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۳ ، ۲۲:۱۱
نرگس فتان

خسته ام

بد جوووووور.

مرد هم موجود عجیبیه!

این قدر قوی، این قدر دقیق، این قدر با عرضه

همیشه با خودمون زن ها رو احمق فرض می کنیم.

ولی خودمون ضعیف تریم

و احمق تر

که با یک نگاه، بچه می شیم

و همه ی هیبتمون رو فراموش می کنیم

به هر حال. خسته ام.

یه دختر من رو از پا در اورده.

یه دختر که شبیه راهبه هاست.

یه دختر خاموش که جرأت نمی کنی نزدیکش شی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۳ ، ۲۳:۵۶
نرگس فتان