بچه تر که بودیم گردش روز و روزگار و ماه و سال اهمیتی نداشت
الان ولی
اومدن پاییز همه امون رو به فکر فرو می بره
مهر، آبان، وای از آذر
---
گرچه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدر ای دل که توانی بکوش
بچه تر که بودیم گردش روز و روزگار و ماه و سال اهمیتی نداشت
الان ولی
اومدن پاییز همه امون رو به فکر فرو می بره
مهر، آبان، وای از آذر
---
گرچه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدر ای دل که توانی بکوش
حالا کار با قسمت ایمانش ندارم.
ولی به دور و برم نگاه می کنم همش قلة عمله. کم کاریه. تقصیره.
خب ما دو نوع کار خوب داریم. صالحات و حسنات.
خیلی فرقشون رو نمی دونم. شما نظرتون چیه؟ کسی چیزی می دونه به ما هم بگه؟
و اما چالشی که دارم چیه؟ اینه که توی هر پست به یک کار خوب اشاره می کنم که توی اون روز انجامش می دم.
خودم می دونم آدم واجباتش رو انجام بده محرماتش رو پرهیز کنه تمومه.
خودم می دونم حالا یه کار چیه که آدم بخواد ثبتش کنه و بشمارتش؟
ولی شاید بیشتر با کار خوب های دور و برمون آشنا بشیم و حواسمون باشه چه کارهایی از دستمون بر میاد.
و به انجامشون عادت کنیم. بدم نمی آد شما هم شرکت کنید :)
۱- کار خوب امروزم اینه که بده کاری هام رو تسویه می کنم.
پ.ن: پست قبلی یه مدت برای خوندن جواب کامنت ها بر می گرده. ببخشید بابت عدم هماهنگی :)
دو آینه
دست در دست هم که دهند
تکثیر می کنند زیبایی را
و تو را هم در بر گیرد
برق این خوبی ها، روشن شادی ها
تازه خواهی فهمید
نکته ی شاعر را
"زندگی مجذور آینه هاست؟
زندگی گل به توان ابدیت است
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما
زندگی هندسه ی ساده و یکسان نفس هاست؟"
و چه مجالی می ماند سیاهی را؟
و چرا رخت بر تن نکند اندوهم
و فراموش نکند خانه یمان را غم
"ساقیا برخیز و درده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را"
"بخت آرام و زمان رام"
زندگی باد به کام
+ می گن که هر فرزندی که به دنیا می آد، نشونه ی اینه که خدا هنوز به آدم ها امید داره.
ربطش رو نمی دونم. ولی به نظرم هر هدیه ای که خدا می ده یعنی اوکی. فورگت ایت. ترای اگین.
حتی با خودم می گم، خب اگه نا امید بود که چرا روزی می ده؟ بگیره تموم بشه بره دیگه!
خیلی وقته که وقت حرف از رسیدن کسی به کسی می شه در بال و پرم نمی گنجم. نمی دونم شاید از وقتی که نرسیدن ها رو دیدم. این قدر شکست عشقی و ناکامی دیدم که دلم واسه یه وصال شیر(ازی)ین تنگ شده!:دی وقتی حلقه ی کسی رو می بینم تو دستش، هر چه قدر هم غریبه باشه، رهگذر باشه شاد می شم. چه برسه بخواد آشنا باشه. چه برسه بخواد دوست باشه. دیگه اگه دو تا دوست باشند واقعا جا داره فلک را سقف بگشایم. :دی
خلاصه این شادی هم از اون شادی هاست که احساس می کنم بعدش می شه دوباره شروع کرد زندگی رو.
راهشون آسوده، پر گل و بی خاشاک :)
پ.ن. چه قدر قشنگه زندگی :)
به قول جمشید: ببین زندگی قشنگیاشو داره!
پ.ن:اینجا رو بخونید، مطلب خیلی قشنگیه