یادگار ماندگار

نوشته های نسبتا ادبی خودم رو می نویسم.

یادگار ماندگار

نوشته های نسبتا ادبی خودم رو می نویسم.

نوشته های ادبی که نه، ولی خب شاید کمی وزن، یا حد اقل احساس توشون باشه!
نوشته هایی که باید از بعضی نظر ها دور می موند!
و دیگه نمی تونستند توی دل بموند! چون هر لحظه امکان گر گرفتنشون می رفت.
به هر حال، حال و هوای هر کسی در آینده خاطرات زیبا و درس های خوبی براش محسوب می شه!
چه بهتر که با قلمی خوش ماندگار بشن :)

کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

خود درگیری

يكشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۱، ۰۸:۳۵ ب.ظ
جوانی - خود درگیری

سلام                                                                                                   7:07_25/4/1391

نت که ندارم!

ولی مطالب وبلاگم رو اینجا می نویسم! بعدا یه جا آپ می کنم!

سخن در احتیاج ما و استغنای معشوق است!

آقا جان! این حافظ پیغمبر گونه است!:O :O :O :O

این شعر یه هو! بی مقدمه! درست وقتی می خواستم همین مفهوم رو بنویسم، یه دفه روی زبونم جاری شد!

بابا اینا معجزه هستد! چرا من وقتی بخوام در مورد خدا بنویسم باید یه دفه یاد این شعر بیفتم! که یادش هم نه! بلکه روی زبونم جاری شه! دقیقا همین مفهوم ! می خواستم بگم منم که به خدا نیاز دارم! دیگه فلسفه برای اینکه خدا چه نیازی به من داره! واسه چی ؟

البته این شعر توی ذهنم بود که!

سایه ی معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد  

                                              ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود!

ولی خوب دقیقش همون بالایه!

می خوام بگم! دوستان! چه فلسفه می بافی! که دین ساخته ی استحمار کنندگان است! برای رسیدن به منافعشون!

این دینی که من می بینم! مفاهیمش که همه برای منه! خدایی که من می پرستم! منو از تنهایی! از پوچی ! از نیستی! از بی دلیلی ! در میاره!

این منم که بش نیاز دارم! پس همه ی ناز هاشو هم می کشم!

همه بدونند ها! منت خدا رو باید کشید! اگه قراره منت کسی رو متحمل شی اون خداست!

خدا! یک ایده یا یک حقیقت!

سوالی که این روزا توی ذهنم می چرخه و جولان می ده اینه!

اینکه خدا ایده ای است که در زمان نیاز و تنهایی انسان! در زمان عقده ها! در زمان رویارویی با مشکلات و عجز از حلشون به ذهن هر موجود تنبل و بی اراده و برای فرار از مسئولیت ساخته شد! برای تخدیر و تسکین درد! و برای رفع همه ی نیاز ها! و یا حتی یک شوخی! ساخته و پرداخته و باور شده انسان ها از ازل!

یا خرافه ای از انسان هایی که خود و نیروی انسان رو باور نداشتند! در زمانی که حلی می خواستند و این حل بلافاصله پس از خواستن درونی از یک غیر، و دیدن جواب به صورت اتفاقی ساخته شده! و به همین دلیل پس از مدتی  مصداق هایی متفاوت از این موجود و یا عقیده و یا ایده در جامعه پیدا شد!

مثلا ممکن است یک اعرابی در بی راهه ای در حال نزاری از تشنگی به سر می برد! و همین طور نا خواسته گفت ! هبل! هبل! کمک کن! و در همین حین! سواری گذرش به این اعرابی بخورد! و دیگر کی بیاید و به این اعرابی بفهماند که بابا! هبل کیلو چنده! اشتباه می کنی!

یا خود من ! توی این مطلب قبلی! که شعر یهو اونی که می خواستم اومد! (برای من خیلی عجیب بود! شاید شما متوجه نشید)! من گفتم این به خواست خدا بود دیگه! بعد رفتم گشتم توی دیوان! فک می کنم این شعر رو بار ها خوندم ! شاید همین پریروز!

خلاصه ممکنه این شکلی باشه! با مقدمات فاسده به یک حکم صحیح یا غلط رسیده باشیم!

یا نه! این مقدمات کاملا خواست یک حقیقت است! حقیقتی که بدون اون منطق را لکه ی ننگین بر دامن می نشیند! و بدون باور آن! عقل را شرم باشد! و دل را هرگز قرار نباشد!

حقیقتی چنان آمیخته و سازگار با وجود من! چنان که من فکر کنم! که اصلا نیست! و همه چیز منم!

یعنی این حقیقت بود! که آن زمان که من می خواندمش جوابم داد! و تصوری دروغین نبود! ایده و ساخته و پرداخته پدران من و امثال من نبود! اینچنان خواندنش و یادش آسایش بخش که من را از درد هایم برهاند!

و آن زمان که در طوفان بودم و کشتیم شکسته بود! آیا این دستی که بازوان مرا گرفت! این درخت بود! یا دستان مهربانی حقیقی نامرئی آن آشنای از من که نه! من از او، بود!

و اسلام! که این همه ! پر از انسانیت! پر از برادری! مهربانی است! و برای هر دردی و هر مشکلی حلی دارد!

آیا بعد از قرون متمادی! پیشرفت کرد! و پس از مراحل آزمون و خطا! این گونه با من سازگار شد! و اگر هم جا هایی هنوز به نظر من ناسازگار است! به دست من اصلاح شود! و برای نسل بعدی کامل تر و بهتر و سازگار تر باشد! و اگر هم نباشد! او با آن سازگار می شود! و خلاصه باور می کند که این اسلام بهترین است! باز هم ساخته و پرداخته ی خود من است!و یا

خود از اول این چنین! خوب بود! و واقعا برنامه ای از خالقی که مرا بهتر از همه می شناخت! نازل شد!

حالا بریم از دیده محمد که می گفت ازین حقیقت خبر آورده بنگریم! و از قرآنش که می گوید حرف خود این حقیقت است!

از پیش فرض هایی که قرآن برای کافران قرار داده اینه که اگه ازشون ببپرسی چه کسی آسمان ها و زمین را آفرید، قطعا می گویند:" الله"

بدین معنی که خالق و مبدع آسمان ها و زمین و انسان در هر منطقی حتما یک حقیقت بوده! که نامش را الله می خوانم!

و خالق یک حقیقت نمی تواند خود حقیقت نباشد! و اینکه یک ایده و یا یک نظر و یا یک فکر باشد!

منطقی است! من در اینجا دارم افکارم رو می نویسم! شما می تونین بش اشکال هم وارد کنین!

خوب خدای من دوست دارم!

الان دارم قرآن گوش می دم! رسید به آیه ای که بالا گفتم! که خالق آسمان ها و زمین کیه! می گید خدا دیگه! بعد می گه چرا کس دیگه ای به جز خدا را ولی خود قرار می دید! کسی که خودش مخلوق و از خودش قدرتی نداره شایسته نیست سرپرست و پروردگار شما باشه! اگه قرار کسی باشه اون همون خالقه هست! در مورد تعددش هم که باز منطق نمی پذیره! یعنی برای من یکی بدیهی است! یا یکی یا هیچ کی !

یعنی کسی که هر روز کمک می کنه! کسی که اون بالا می گفتم ساخته و پرداخته ی خودمه! اینا همش باید یکی باشه! و اونم همین الله ای که گفتم!

راستش مشکل من قبل از پایان این مطلب حل شد! یعنی تا اینجا که رسیدیم من الان سوالم جواب داده شده! به صورت شهودی! ولی خوب می شد شاخه های دیگه ای رو هم بررسی کرد که من دوست ندارم!

فقط همینو می گم! اگه به صورت یک فرض بپذیری محمد و تاریخ و کتابش رو! خود اینا این فرض رو ثابت می کنند! خیلی با حاله! خدای من! خوب وقتی قرآن نمی خونی! همین می شه دیگه! دلت زنگار می گیره! بعد خود خواهیت اینو می اندازه گردن عقل! بعد می گی خوب خدا نیست! بعد می خوای اثبات کنی که هست! بعد حالا یکم می ری جلو! کم میاری! دوباره به قرآن پناه می بری! و این دفه به خدا ایمان میاری! قبل از این که همه ی دلایل منطقی رو بسنجی ، و از طریق دلت مسحور می شی و می پذیری! و بعد دو باره این تکرار می شه! :دی

خلاصه :

گفتم این قدرت برتر یک وهم و ایده است یا یک حقیقت! یعنی در هر صورت از نیاز به این که فکر کنیم برتر از مایی هست مستغنی نیستم!

بعد ثابت شد که خالق حقیقت باید حقیقتی باشد!

و اگر کسی یاری رسان است نمی تواند غیر از این خالق باشد!

و این که چون برای خودم نوشتم! قرآن مرا کافیست! و این قرآن هم راه را! هم مسلک را و همه ی اینها رو برای من به ارمغان میاره! و دیگه هم نیازی به این فلسفه بازی ها نیست!

و همچنین دیگه نیازی نیست هی هر روز از اول شروع کنی به اثبات! حالا که پذیرفتی! کمر بربند و گوش دل باز کن و عقلت را برای هر چه بهتر خود نمایی در مقابل این "همه" به کار بگیر!

خدایا ما رو با قرآن محشور کن!

امام صادق: هر جوانی که قرآن بخواند ، قرآن با گوشت و پوست و در کل وجود او آمیخته می شود!

نزدیکای رمضان بهار قرآنیم! از طرفی هم تابستونه و بی کاریم! خوبه قرآن رو بخونیم! توش تفکیر و تدبر داشته باشیم! اگه دم دستمون هم هست تفسیرشو بخونیم!

آخیش خالی شدم!

زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد

                                 دیو بگریزد از آن قوم که قرآت خوانند

حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار

                                تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ

                               هر چه کردم همه در دولت قرآن کردم

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۴/۲۵
نرگس فتان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی