ممج
چند روز مطلب جدید نمی ذارم! باور کنین دلم براتون تنگ شده!( من حرفای به شوخیم هم راستند، اگه می گم دلم تنگه، هست، حالا دل تنگیم هنوز به حد ناراحتی نرسیده، رسید حالتونو می گیرم )
آقا امروز انتخاب واحد داشتیم! ترم جدید داره شروع می شه، و منم با عزمی راسخ برای جبران ما فات دارم وارد می شم!
البته این ترم خیلی سخته! خیلی، ولی ما ازو سخت تریم! کم الکی نیستیم ما هم!
خلاصه، رندمون هم 8، یعنی اولین رند انتخاب واحد، تا 8.30 باز نشد سایت!
با دوستام هم داشتم کنارش چت می کردم! اونا انتخاب کردن! ولی من مونده بودم!
خلاصه به اونا هم مشخصاتو دادم! اونا هم هی وارد می شدند هی سایت بالا نمیومد!
خلاصه رفیق شفیقم محمد جعفر (ممج) بعد از مدتی گفت، آز هم می خوای، گفتم آره، کارگاه چی، آره، اندیشه 1 هم می خوای، آره، بعد از چند لحظه گفت بیا اینم 18 واحد کوفتت بشه [خنده]
دمش گرم، راستش قبل از ورود به دانشگاه باش آشنا شدم، شمارشو از نمی دونم کجا گیر اووردم بش زنگ زدم!
روز کنکور هم که من کنکورو خوب نداده بودم، باش بش زنگ زدم، گفتم خوب دادی، گفت خدا رو شکر ولی سخت بود!
گفتم که خلاصه دوست داشتم با تو هم کلاس بشم، ولی دیگه افسوس!
ولی باز رحمت الهی شامل حال مون شد بالاخره تونستم اون رشته ای که اون اوورد منم بیارم و الان دوستای خیلی صمیمی هستیم!
دیدین که این ترم هم 18 واحدو باهمیم! [لبخند]
دو ترم پیش هم پروژه ام رو با ممج و دوست اهوازی و با معرفت که همین الان دارم باش چت می کنم، کیوان برداشتیم و انجام دادیم، خیلی حال داد!
خیلی دوستش دارم، خیلی پسر گلیه! روابط اجتماعیشم خوبه!
دوست دارم که رفت و آمد خانوادگی هم داشته باشیم، ولی از تفاوت سطح فرهنگی و این که شاید خودشون نخوان گرم بگیرن، کمکی می ترسم!
خدایا باز به خاطر دوستای خوبم ممنون!