جوانی
ولی خوش بختانه پای صحبت های عزیز نشستم.
عزیز شمه هایی از جوونی اش رو برام تعریف کرد.
جوونی ای که خیلی زود تر از من شروع کرده بود. از دوران راهنمایی.
از نگرانی هام اینه که محمد زود بازنشست بشه :)
پ.ن:
یه دور تو وبلاگ ها زدم دیدم که اغلب روز جوان رو تبریک گفته بودند. باز هم ابراز خوشحالی می کنم که چنین روزی و چنین اسطوره ای نماد بهترین لحظات عمر من و امثال من توی این مملکت شده است.
خیلی چیز یاد گرفتم. اندازه ی یک عمر با برکت. اندازه یه نسل.
خوش حالم که محرم عزیز هستم. خوش حالم که مسیر زندگی ام از زیر سایه ی این سترگ می گذره.
لطف خداست عزیز
پ.ن:
باز هم ابراز خوشحالی می کنم. توی وبلاگ ها یک گشتی داشتم دیدم که همه این روز جوان رو تبریک گفتند. این که چنین روزی و چنین اسطوره ای نماد بهترین لحظات عمر مردم مملکتم هست برام افتخار آفرینه و این که مردم هم از این حسن انتخابی خوشحالند.