غزاله
دوشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۱۳ ب.ظ
جوانی - غزالههمه چشم انتظار تو ایستاده اند
چه مغرورانه و بی محابا از کنارشان می گذری
نگاه همه اشان زلف پریشان تو را دنبال می کند
چه متواضعانه تو را می جویند
چه منعطفانه تو را می خوانند
بی چاره آفتاب گردان ها
چرا چون لاله خونین دل نباشم؟
که با ما نرگس او سر گران کرد
میان مهربانان کی توان گفت
که یار ما چنین گفت و چنان کرد
عدو با جان حافظ آن نکردی
که تیر چشم آن آبرو کمان کرد
پ.ن: این آهنگه که پخش می شه، جادو می کنه
قلم و دفترم به پرواز در می آن و درست جلوی من قرار می گیرن
عصب هام همه به رقص می آن و همه ی وجودم به وجد
و آخر سر باید یکم از تو بنویسم، شاید ساکت شن و آروم بگیرن.
۹۳/۰۴/۰۹