یاد بنده
از عدالت نبود دور اگر یاد کند
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد
کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند
ببرد اجر دو صد بنده که آزاد کند
--
باور کنم روزی از خاطرت گذشته باشم؟
باور کنم که تو نام مرا به خاطر داشته باشی؟
باور کنم که تو مرا به نیکی یاد کرده باشی؟
باور کنم که تو از من متنفر نباشی؟
چه آرزو های ساده ای
آری، شادی من به همین سادگی است
یادم می آید که شب تحویل سال
تمام خواهشم این بود، که سر تحویل سال
فقط یک لحظه از خاطرت مرور کنم
آرزوهایی به همین سادگی
که همین ها را دریغ می داری.
--
گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود؟ پیش پایی به چراغ تو ببینم چه شود؟
یا رب اندر کنف سایه ی آن سرو بلند، گر من دلسوخته یک دم بنشینم چه شود؟
آخر ای خاتم جمشید همایون آثار، گر فتد عکس تو بر نقش نگینم چه شود؟
واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید، من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود؟
عقلم از خانه به در رفت و گر می این است، دیدم از پیش که در خانه ی عقلم چه شود.
صرف شد عمر گران مایه به معشوقه و می*، تا از آنم چه به پیش آید و ازینم چه شود؟
خواجه دانست که من عاشقم و هیچ نگفت، حافظ ار نیز بداند که چنینم چه شود؟
*به هرزه بی می و مشعوق عمر می گذرد، بطالتم بس،از امروز کار خواهم کرد