خواب
جمعه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۵۰ ق.ظ
من و دو تا دیگه از بچه ها، تازه رسیدیم ، توی راه آهن
شما هم هستی، من می بینم شما رو، سرم رو می اندازم پایین
شما رد می شی
لبخند شیرینی می زنی و می گی سلام بچه ها
یکی می گه پاشو، ساعت شیش ه، نماز خوندی؟
++
خنده هات خیلی قشنگند مثل همه ی اجزای وجودت.
کم کم دارم باور می کنم که تو مال من نیستی
ولی هنوز می دونم که تو بهترین بودی
گاها با خودم می گم اگه می شد که باشی چی می شد
راستش انتظار ندارم از من دلگیر باشی
من که مرتکب اشتباهی نشدم
اگر هم دوست داشتم که باید در نظرت بزرگ تر شم
من که به کم کسی دل ندادم.
تو هم می دونی.
پس اگر تحسینم نمی کنی
حد اقل از من متنفر نشو
۹۳/۰۵/۱۰
شما دعوتید به شیعـــــه بلاگ...
در صورت تمایل برای تبادل لینک خبرم کنید...
منتظرم...
یاعلی