نگران
نگران روابطم هستم. گور بابای فکر مردم. منظورم به پست قبلی ربطی نداره.
بیش تر حرفم در مورد سوءتفاهم و تحمل نکردن هم دیگه است. نه در مورد کشف واقعیت و اون روی دیگه ام.
نگران اون نیستم.
نگران اینم که بعضیا اشتباه فکر کنن. زود قضاوت کنن. تحمل نکنن یک بدی آدم رو. بدی که همه می دونن و قابل اغماضه. در مقابل هزاران حسنات دیگه ای که داره. این خیلی بده. خودم رو هم مقصر نمی دونم.
شاید انتقاد پذیر نباشم، یا اصلاح پذیر. سعی می کنم باشم. ولی راهش این نیست که هم دیگه رو کنار بذاریم.
این اتفاق هر چی بزرگ تر می شیم بیش تر می شه. توی عرصه های کلان بیش تر.
وقتی بحث جدی می شه. وقتی بحث منافع می شه. وقتی بحث صلاح جامعه می شه.
وقتی اختلاف نظر هست. و هر دو روی نظر خودمون تاکید داریم. و نمی تونیم هم دیگه رو قانع کنیم.
اینجا ناراحتی واقعا معنایی نداره. ولی متاسفانه ناراحت می شن. و دلشون زده می شه. و نظرشون عوض می شه. این اصلا دوست داشتنی نیست. دردناکه.
این که کسی فکرش با تو فرق می کنه. این که کسی اختلاف نظر داره. این که کسی از تو کوته بین تره، نفرت انگیز نیست. تحقیر آمیز هم نیست. اگه تو نمی تونی این رو بپذیری، این کارت نفرت انگیزه.
+ انسان پر است از سوءتفاهم. پر است از منیت. پر است از نبخشیدن.
انسان پر است از فاصله تا شبیه خدا شدن.