محرم
شنبه, ۳ آبان ۱۳۹۳، ۰۹:۵۴ ب.ظ
جوانی - محرمشرم. دوست داشتم محرم نیاید.
عاشورا که تک تک اصحاب می آیند و سرفراز از کارزار بیرون می آیند
این منم که هزار بار دلش را شکسته ام
و طنین زمزمه وا قلة ناصراه را یک بار دیگر می شنوم
و به زودی فراموش می کنم
دست از پا دراز تر، همان بی سر و پای سابق
هم حیران در مسیر
هم بی همت و نالایق
یا نمی دانم چه باید بکنم
یا آنچه را که می دانم انجام نمی دهم
محرم امسال، پر از شرم است از کرده ها و ناکرده ها
پر از شرم است از وعده ها و توبه ها
پر از شرم است از دست گزیدن ها و باز گشتن ها
عاشورا هی باید خاک بر سر بریزم که هنوز لایق غلامی غلامت هم نیستم
چه حقارتی است این چار دیواری تن
چه حقارتی است این من
+ دلم گرفته ای دوست
۹۳/۰۸/۰۳