مضطر
اول به ذهنم رسید اینو بگم: در زندگی زخم هایی هست که فلان ... همون چرت و پرت معروف. حالا چون تو ذهنم اومد گفتمش دیگه.
یه ساعت بعدش هم این رو شنیدم که دیدم چه چیز شاخیه. گفتم بنویسم:
امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء ؟ ( قسمتی از آیه 62 سوره نمل)
جدیدا کل بشریت رو دعا می کنم.
چیه این دنیا، خیلی سخته.
بعد گناه گناه کارا چیه؟ خب سخت بوده دیگه رفتن تو این خط.
بعد گناه اینایی که شرایطشون سخته چیه؟ چه گناهی کردن که امتحانشون این قدر سخته؟
بعد این همه آدم می بینی که هر کس یه بدبختی داره! تو خیابون راه می ری هیچ اثری از خوشبختی نیست. هیچ اثری از پاگی نیست.
اصلا دچار یاس فلسفی می شم. درک نمی کنم اصلا.
آخه بدبختی هم حدی داره.
خلاصه عاجزانه باید دعا کرد و ایمان داشت و بصیرت. بصیرت که بفهمی این همه بدبختی، نه دلیل بی عدالتی می شه، نه دلیل عدم حکمت.
من وقتی این همه بدبختی می بینم، احساس می کنم بعضی تصورات خیلی فانتزی هست و این اذیتم می کنه.
ولی آیه خیلی قشنگه :) و امیدوار کننده. و دوست داشتنی.