تشنگی
آب کم جو، تشنگی آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
---
هر چند حسن این نوشته ها به موجز و مختصر بودنشان است و هر کس به حد حوصله ی خود از این معانی باید کام جویی کند و الحر یکفیه الاشارة، ولی حال که این را گفتم، منظورم را هم بیان خواهم کرد. چرا که تجربه های پیشین نشان داده که حکمت اغلب این سطور جز از دیده ی تیز بین اندکی، غالبا برای سایرین مکتوم و پنهان می ماند و نویسنده را به جنون و استهزاء می گیرند، غافل از اینکه «و ما صاحبکم بمجنون» و یا «ما بصاحبکم من جِنّة».
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش.
و اما جویندگی آن است که خود در طلب آب باشی. و این یعنی تو در خود توان می بینی که بروی و بگردی و آبی باشد و نهایت امر بجویی و کامروا گردی.
اما تشنگی امر دیگری است. وقتی خود را ناتوان و مضطر و تشنه بیابی، حد واقعی توان خود را که همان ناتوانی است دریابی و تمام وجودت خواهش و تمنا شود و بفهمی که، «حافظ نه حد توست این لاف ها زدن»، آنگاه است که برای تلاش خود اصالتی نمی بینی، آنکه باز می کند قفل هر دری را، آن که حل می کنی هر مشکلی را و آن که ازین ستون تا ستون دیگر فرجی می رساند، کس دیگری است.
جویندگی تو را آن قدر بدنبال سراب ها می دواند تا خسته شوی و آخر سر در سر سودای سیراب شدن و سیراب کردن جان دهی.
این وادی دراندشت مهلکه هر کسی است که برای خودش کباده می کشد.
به یاد بیاور پسر نوح که گفت: "من" بر آن کوه بلند می روم تا ازین سیل در امان باشم.
غافل از آنکه:" ان ارادنی الله بضر هل هن کاشفات ضره؟"
هر چقدر هم هدف از اعمال رضای خدا باشد، باید اقرار کنی که:"و ما توفیقی الا بالله، علیه توکلت و الیه انیب"
این که بگویی من این کار را می کنم، اصلا این که بگویی من، یعنی که کارت می لنگد. "خود را بر در بگذار و در آی"
از خدا تشنگی بطلبیم و غره نشویم به تلاش و استعداد و معرفت و همت خود!
تمّت
19/3/94
پ.ن: این میان نه تنها از خود و تلاشت باید بگذری، گاها باید از نام و جان خود هم بگذری.
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت
کان که شد کشته ی او نیک سر انجام افتاد.