یادگار ماندگار

نوشته های نسبتا ادبی خودم رو می نویسم.

یادگار ماندگار

نوشته های نسبتا ادبی خودم رو می نویسم.

نوشته های ادبی که نه، ولی خب شاید کمی وزن، یا حد اقل احساس توشون باشه!
نوشته هایی که باید از بعضی نظر ها دور می موند!
و دیگه نمی تونستند توی دل بموند! چون هر لحظه امکان گر گرفتنشون می رفت.
به هر حال، حال و هوای هر کسی در آینده خاطرات زیبا و درس های خوبی براش محسوب می شه!
چه بهتر که با قلمی خوش ماندگار بشن :)

کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

دشت بی فرهنگی ما

چهارشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۱۴ ق.ظ

چقدر دلم گرفته!

می گذره این روز ها و همه چیز قشنگ می شه می دونم.

ولی دوست داشتم قشنگیاش هم با هم باشه! با همه ی کسایی که دوست دارم، کم یا زیاد.

از هر چی کج فهمیه بدم می آد.

لطفا کج فهمی هامون رو گردن خدا و پیغمبر نذاریم دیگه. 

این دشت بی فرهنگی ما که هرزه تموم علف هاش هم خفه امون کرد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۰۴
نرگس فتان

نظرات  (۱)

ناگهان باد ، ناگهان باران ؛ وای از لختی درختانم

ناگهان‌تر منم که چون پاییز ، فصل تلفیق باد و بارانم

ما که عمری است خوب می‌دانیم ، برّه‌ی مجلس بزرگانیم

ماندم این بار پای سفره‌ی خان ، چه کسی می‌کشد به دندانم؟!

آن‌که او تخمِ دوستی می‌کاشت ، آن‌که سر روی شانه‌هایم داشت

آب در آسیابِ دشمن ریخت ، دور از چشمِ آسیابانم

آن که دیروز روی تختِ خودش ، مرهمی بر جراحتم می‌زد

می‌زند با خیالِ تخت امشب ، قفل بر میله‌های زندانم

این چه اندوهِ بی سرانجامی است، که شبی زآنچه افتد و دانی، 

می‌دهد پای شرط‌بندی خویش، گله را دستِ گرگ ، چوپانم!

بیم دارم که این زیانکاره ، محضِ نازِ هزار پتیاره

عاقبت همچو قایقی ناچیز ، بسپارد به باد و طوفانم

خشمِ این باد ، بادِ خشک و خشن ، داستانی نگفتنی دارد

به کجا می‌رود نمی‌فهمم ، از کجا می‌وزد نمی‌دانم

مثل یک تکه چوب زیر اجاق ، مثل گلدانِ کهنه‌ی لبِ طاق

در نبودِ سخاوتت ، باران ! سخت از بودنم پشیمانم . . .

حامد یعقوبی

خیلی قشنگه این:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی