دوازده تا
دیر زمانی است می خواهم بنویسم. آن قدر ننوشتم که کلمات دارند از انگشتانم چکه می کنند روی این کیبرد تشنه.
اول از همه آرزوی سرسبزی دارم برای دوستان گلم. امید وارم دست روزگار برای شان زندگی خوشی را انشاء کرده باشد.
دوم آن که تلاش هر چه قدر هم زیاد باشد، خلاقیت است که راه گشاست. باید در طول روز، اوقات بیشتری را با دقت به تفکر در حوزه های مختلف بپردازم تا بتوانم بهترینم را انجام دهم.
سوم ایده های فراوانی دارم که امید وارم به زودی اجرایی شدن شان را ببینم.
چهارم نظم و برنامه ریزی از زیباترین فیچر های زندگی است. آن را دست کم نگیرید.
پنجم باز هم می گویم، به محض احساس کینه یا ناراحتی در دلتان، ببخشید. اگر نبخشید این حس منجر به یک رفتار غیر اخلاقی می شود که به زودی قطرات شرمندگی اش را بر جبین تان احساس می کنید.
ششم خواندن مقالات و کتاب های انگلیسی برایم دشوار است، باید خود را به این ها عادت دهم.
هفتم، دوری هم بد دردی است ها! خدا نصیبتان نکند. ولی آدم را قدر شناس می کند. قدر شناس هم دیگر، قدر شناس لحظات، قدر شناس نفس ها.
هشتم، به فعالیت زیاد حریص شده ام. هم خوب است هم بد. به هر حال نباید از روابط انسانی و عاطفی ام بیش از حد کم کنم تا به کار بیشتر برسم. ماشین که نیستم.
نهم، با این که پر حرف هستم، نوشتنم جالب نمی شود.
دهم، ارادتمند همه ی شما هستم. بیشتر باشید.
یازدهم، معین دارد می فرماید: زندگی با تو چقدر قشنگه :) راست می گوید.
دوازدهم، شاد باشید، توکل کنید، سحر خیز باشید. کتاب بخوانید. دعا کنید.