مرسی از خاطره ات
از یه خاطره یه چیزایی به جا می مونه، یه علامت هایی داره، یه کلمه، یه عطر، یه حس، یه آهنگ! که هر کدوم از این ها می تونه تو رو ببره درست به همون خاطره.
همه آدم ها می آن توی ذهنت. دوست داری بهشون بگی خاطرشون خیلی عزیزه، بهشون بگی مرسی از این که این خاطره رو ساختین! ولی نمی تونی! شاید چون دیگه نیستن، یا چون اصلا نمی شناسی شون یا چون روت نیست یا چون اصلا باورش نمی شه یا براش اهمیتی نداره.
جالبی آدم بودن همینه! آدم ها کامل نیستن، پر از نقصن. همین آدم های این خاطره ها، می بینی خیلی هم خوب نیستن ها! چند بار بدی هم دیدی ازشون، ولی چقدر تو بعضی لحظه ها بودنشون خوب بوده!
دوست داری تصویرهای ذهنی ت رو بیاری روی کاغذ! فکراتو بنویسی، ادامه ی آهنگ رو بخونی، حست رو پکیج کنی بدی به بقیه!
خلاصه یه پترنی توی ذهنت ایجاد می کنه یه علامت، که می آی وبلاگت و دوباره می نویسی.
* کنش ها و واکنش های ذهن توسط نورون ها احساس، ثبت و اعمال می شوند. در هر نورون واکنش های شیمیایی صورت می گیرد که منجر به ایجاد پتانسیل الکتریکی بسیار کمی می شود. در حد میکرو ولت. ملیاردها نورون در ذهن آدم، با ولتاژهای مختلف الگویی خاص از ولتاژ الکتریکی ایجاد می کنند و آن لحظه در ذهن تو می شود یک الگو، یک پترن و می رود لا به لای ملیارد ها پترن دیگر قبلی پنهان می شود. تا زمانی که یک عطر، یک حس، یک کلمه، یک لحن، یک تن صدا، یک آهنگ یک دست یک الگوی مشابه ایجاد می کند و ذهن را تحریک می کند و ذهن الگوهای متفاوت را زیر و رو می کند و می رسد به آن لحظه، به آن خاطره! به حس قشنگ و دوباره انگار آن لحظه را زندگی می کنی.
کاش می شد این الگو ها را یک چی چی گرافی کرد و ثبت کرد و بعد با یک چی چی گراف پخش کرد و نشان همه داد. شاید هم یک روز شد.