زان یار دلنوازم شکری است با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
-----------
دهه ی سوم شروع شد. اصن راضی نیستم. خودت یه کاریش کن دیگه.
الهی رضا برضاک
البته من هیچ وقت نفهمیدم که چرا لیوان یک بار مصرف، فقط یک بار مصرفه.
ولی بعضی وقتا، توی جامعه با یه نفر فقط یک بار برخورد می کنیم. البته احتمالا!!
مثلا وقتی با ماشین توی خیابون از کنار یه نفر رد می شیم، یا یه نفر با ماشین کنارمون رد می شه.
یا توی پارکیم و کسی ما رو نمی شناسه!
اصلا همین کسی من رو نمی شناسه که به ما جواز بعضی غلطا رو می ده.
حالا با دوستان و آشنایان خیلی هم متشخص هستیم ها. ولی توی این مواقع برامون مهم نیست چی می کنیم.
درست نیست خب، یه نفر رو چون فقط الان می بینی بش توهین کنی، چون نمی شناسدت حقوقش رو رعایت نکنی.
ازین رفتارای یک بار مصرف نباید داشته باشیم.
البته ما نداریما. ولی کلا ازین رفتارهای یک بار مصرف نباید وجود داشته باشه.
از هردستی که بدی از همون می گیری. لزوما از همون شخصی که دادی نمی گیری که. ولی یه دور هست تو جامعه دیگه.
خوبی کنیم، خوبی رواج پیدا می کنه.
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان ز او شده ام بی سر و سامان که مپرس
کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد
که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس
به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست
زحمتی می کشم از مردم نادان که مپرس
زاهد از ما به سلامت بگذر کاین می لعل
دل و دین می برد از دست بدان سان که مپرس
گفت وگوهاست در این راه که جان بگدازد
هر کسی عربده ای این که مبین آن که مپرس
پارسایی و سلامت هوسم بود ولی
شیوه ای می کند آن نرگس فتان که مپرس
گفتم از گوی فلک صورت حالی پرسم
گفت آن می کشم اندر خم چوگان که مپرس
گفتمش زلف به خون که شکستی گفتا
حافظ این قصه دراز است به قرآن که مپرس
آدم از سیب زنخدان تو رسوا گشته
باز هم سیب تو مهریه ی حوا گشته
ملک عرش الهی پس از چندی اعتراض
رجم کردند هر آن کس که نه اغوا گشته
یوسف از چنگ زلیخا چو در ها بگشود
عکس ماهی است که در چاه تو پیدا گشته
هر که در عرصه ی عشقت به گناهی مشغول
وین گناهان که همه طاعت و تقوا گشته
در هوای سیب شیرین تو ای سرو روان
بنگر بین من و خلق چه دعوا گشته
آن قدر در دل من هست تو را قدر و مقام
جان بهایش که بگویند چه رسوا گشته
پ.ن: از خودم :)
یه چند روزی می شه که ننوشتم.
یه مقداری ناراحتم.
از دست سوءتفاهم ها. آقا من آدم حسابی که نیستم. ولی دیگه سوءتفاهم ها و برداشت های بدتون رو به من نسبت ندید دیگه :دی
قبلا هم گفتم خوبی خدا اینه که با هم دچار سوءتفاهم نمی شیم. اگه هم جزایی می ده، بابت خود واقعیته. تازه نیت آدم رو هم لحاظ می کنه.
شنیدید می گن اگه غیبت یه مومن رو کردن، بعد رفتی ازش پرسیدی و خودش انکار کرد، حرفش حجته؟
خب حالا بشنوید.
سوءتفاهم پیش می آد. ناگزیر. ولی یه دستور العمل داره.
مستقیم از خود شخص می پرسی که منظورت این بود از این رفتارت؟
یا من این طور برداشت کردم از این حرفت!
البته در حاشا باز است. ولی آیا دلیلی هم واسه رفتارم دارم یا نه؟
عذر موجهی هست یا نه؟
اصلا عذر هم نباشه، از رفتارم پشیمونم یا نه.
همین دیگه :دی به همین سادگی به همین خوشمزگی.
الان از همین پست دچار سوءتفاهم می شید خب! من که می دونم :دی
------
خدا رو شکر کمی سرم خلوت تر شده. به لطف یکی از دوستای خوبم که اون تمپلیت کذایی رو بم داد و باعث شد من اون کار کوفتی رو تموم کنم. ولی دیری نمی پاید. به نظر این تابستون رو تهران خواهم بود کامل :) یعنی یه سر می رم خونه و بر می گردم.
اگه ناف من رو با سرشلوغی بریدن، پس باید برنامه ریزی رو به زندگی ام اضافه کنم.
این شکلی به خودم، آدم های دور و برم و زندگیم نمی رسم.
------
رمضان کریم راستی :)))
ماه مبارک اومد و ما همچنان همونیم.
گفت که توی این ماه متفاوت باشید و خودتون رو برای شب های قدر آماده کنید. شب قدری که توی قرآن ازش یاد شده. حتما چیز بزرگیه که این شکلی گفته خدا.
------
امتحان هام پنج شنبه تموم می شه. امیدوارم که این ترم بی خطر بگذره.
بتونیم ترم بعد، ارشد باشیم و یه دوره ی خیلی خوب رو شروع کنیم.
------
برای همه اتون، تک تکتون آرزوی خوب دارم. اغلبتون رو دعا می کنم دایم. :دی بعضیا یادم می ره خب.
خدا دل ما رو از کینه و حسد و نفرت پاک کنه. بمون کمک کنه بتونیم این دل رو خوب بهش تحویل بدیم.
من فکر می کردم اصالت با عمل صالح هست. ولی راستش اصالت با قلب هست. اون عمل هم قلب رو می پرورونه.
الکی نیست که می گه: الا من اتی الله بقلب سلیم.
و لا تجعل فی قلوبنا غلا للذین آمنوا، ربنا انک رئووف رحیم