یعنی آروم باش عزیز. من پیشتم. هیچ آسیبی بت نمی رسه.1
--
باور نداریم. آروم نیستیم. عجله داریم. چیزی مون کم نمی شه. یه لحظه آروم تر.
می گیم قسمته! حکمتی داشته. ولی باور نداریم. می گیم که دلداری داده باشیم.
سفره ی معادلاتمون رو می چینیم. می بینیم راهی نیست احتمالا. می گیم گناه داره. بنده خدا! بذار دلش رو خوش کنم. "حالا خدا بزرگه"،"توکل کن به خدا"! خودمون ناامید! باور نداریم که خدا راست و ریسش می کنه.2
--
یه بلایی نشسته. یه غمی! با نارضایتی می گیم، جهنم و ضرر! "رضاً به رضاک"
در حالی که داریم از خشم و عصبانیت می ترکیم.
فرق هست بین خدایی که خلق می کنیم. تا خدایی که خلقمون کرده.
وقتی خدا هست غم چرا؟
مگه خدا واسه بنده اش کافی نیست؟ 3
باور نداریم. و الا چرا غمینیم؟
می گیم از دست خودمون سیریم؟
بدیم. خسته ایم. حوصله خودمون رو نداریم.
راستش رو بخوای.
ما اکسیر خدا رو باور نداریم.
--
عاشقی تمرینه.4 تمرین این که ترک کام خود بگیریم تا برآید کام دوست.
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
--
22 سال. پانزده کم کن. 7 سال. هفت ساله نماز می خونم.
هنوز یاد نگرفتم یه نماز درست حسابی بخونم.
آروم. بی عجله. سروقت. هفت سال!
--
1- ان ارادنی الله بضر هل هن کاشفات ضره، او ارادنی برحمة هل هن ممسکات رحمته؟
2- و من یتوکل علی الله فهو حسبه، ان الله بالغ امره
3- الیس الله بکاف عبده
4- و الذین امنوا اشد حباً لله