ولادت پر برکت علی اکبر، جوان رشید حسین مبارک.
حضرت علی اکبر رو بسیار دوست دارم.
قبلا ها که محمد خیلی برام مقدس تر بود، ( هنوز هم هست، هر چند یک سری ظواهر رو رعایت نمی کنه، ولی کنه وجودش خیلی اخلاقی هست).
چون خیلی هم رشید و خوش قامت هم هست و خوش صورت ( خدا حفظ کنه) و هم خیلی برام عزیز بود، یک بار از دور داشت می اومد، شایدم داشت می رفتم مثل رفتن جان از بدن، هیچی. بش گفتم اگه علی اکبر هم مثل تو باشه، که صد البته از تو خیلی بهتر و رشید تر و خوب تره، چه حالی داشته حسین وقتی می رفت.
قیاس مع الفارقی بود، ولی برای من خیلی چیزا رو فهموند.
خلاصه جوونی نکردیم که درست حسابی. هر چند جوونی امروز یعنی خامی، یعنی اشتباه کردن.
ولی جوونی واقعا معنیش این نیست. الکی می گن جوونه، جوونی کرد، ببخشیدش!
پر واضحه که مملکت یعنی جوون هاش. بزرگ تر ها باید نظارت کنن، جون ها باید ایده و کار کنن.
حالا کار نداریم.
دو تا حدیث:
توبه زیباست، اما در جوانی زیبا تر است. ( التوبة حسن، و لکن فی الشاب احسن)
خداوند جوانی را که جوانیش را در اطاعت از خدا بگذراند دوست دارد. ( ان الله یحب الشاب الذی یفنی شبابه فی طاعة الله )
حالا دوستی خدا چیه؟ چه ارزشی داره؟ اصن مهمه مگه؟
سوالیه که هنوز بش جواب ندادم. البته نسبتا واضحه! ولی واقعا یه زمانی بوده که قید این محبته رو بزنم.
احساس می کنم صحبت ابتر ماند.
---
می شکنم ولی نمی شکنم. این شاه جمله ی من در مدت اخیر بوده که خیلی باش حال کردم :دی
----
با یکی از دوستان داشتم چت می کردم. فکر کردم نیست.
گفتم: سلام، خوبی؟ خوشی؟ خداحافظ.
اومد جواب داد: :)
گفتم پس اون سوالا رو ندیدی؟
گفت خداحافظی کردی دیگه!
گفتم: یعنی تو تابع حالتی؟ فقط به ابتدا و انتهای مسیر وابسته ای؟ یعنی کرل ات صفره؟ یعنی گرادیان یک کسی هستی؟ یعنی پیچش نداری؟ یعنی عاشقت فقط مو می بینه نه پیچش مو ؟ :دی
-----
لازم به ذکره ریاضی ارشد رو 88 زدم؟