توی فضای عملیاتی واقعا دوست داری فرج از راه برسه.
امشب یه گشتی توی شهر داشتیم. همه جا چراغانی بود.
ای کاش یه روزی همه ی ملت واقعا این قدر مشتاق فرا رسیدن دولت کریمه باشند.
اون وقت برای برقراری اش زحمت می کشیدن، همین قدری که واسه چراغونی شهر زحمت کشیده بودن، روزی یه قدم در راستای بهتر شدن بر می داشتن.
وقتی می رسیدن به جایی که دیگه کم می اوردن، بقیة الله خودش رو می رسوند.
بقیة الله مال روزیه که بفهمیم هیچی نداریم و از پسش بر نمی آیم. اگه وارد کارگاه هستی نشیم و با بدی ها دست و پنجه نرم نکنیم و خسته نشیم که نمی فهمیم بقیة الله یعنی چی.
من نمی فهمم واقعا دیدن چشم و ابروی امام زمان به کار کی می آد؟
مگه اونایی که علی رو می دیدن ولی نمی تونستن عدالتش رو تحمل کنند،دیدن حق به چه کارشون اومد؟
علی می گفت که: در عدالت گشایشی است. قومی که تحمل برقراری عدل بر آن ها تنگ می آید، تحمل ظلم برای آنها تنگ تر آید.
خلاصه مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو.
خدا توانی به ما بده که سرباز امام زمان باشیم. حتی توی ایام غیبتش. ندیدیمش هم ندیدیم. همین که یک سنگ از مسیرش بتونیم برداریم و این سنگلاخ رو یه ذره هموارتر کنیم،بس عمرمونه. به موقع اش هم دست نوازشش رو احساس می کنیم.
عیدتون مبارک.