یادگار ماندگار

نوشته های نسبتا ادبی خودم رو می نویسم.

یادگار ماندگار

نوشته های نسبتا ادبی خودم رو می نویسم.

نوشته های ادبی که نه، ولی خب شاید کمی وزن، یا حد اقل احساس توشون باشه!
نوشته هایی که باید از بعضی نظر ها دور می موند!
و دیگه نمی تونستند توی دل بموند! چون هر لحظه امکان گر گرفتنشون می رفت.
به هر حال، حال و هوای هر کسی در آینده خاطرات زیبا و درس های خوبی براش محسوب می شه!
چه بهتر که با قلمی خوش ماندگار بشن :)

کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
جوانی - انتظارانتظار وقتی وارد فضای اجرایی می شه بسیار عامل مثبتی هست.

توی فضای عملیاتی واقعا دوست داری فرج از راه برسه.

امشب یه گشتی توی شهر داشتیم. همه جا چراغانی بود.

ای کاش یه روزی همه ی ملت واقعا این قدر مشتاق فرا رسیدن دولت کریمه باشند.

اون وقت برای برقراری اش زحمت می کشیدن، همین قدری که واسه چراغونی شهر زحمت کشیده بودن، روزی یه قدم در راستای بهتر شدن بر می داشتن.

وقتی می رسیدن به جایی که دیگه کم می اوردن، بقیة الله خودش رو می رسوند.

بقیة الله مال روزیه که بفهمیم هیچی نداریم و از پسش بر نمی آیم. اگه وارد کارگاه هستی نشیم و با بدی ها دست و پنجه نرم نکنیم و خسته نشیم که نمی فهمیم بقیة الله یعنی چی.

من نمی فهمم واقعا دیدن چشم و ابروی امام زمان به کار کی می آد؟

مگه اونایی که علی رو می دیدن ولی نمی تونستن عدالتش رو تحمل کنند،دیدن حق به چه کارشون اومد؟

علی می گفت که: در عدالت گشایشی است. قومی که تحمل برقراری عدل بر آن ها تنگ می آید، تحمل ظلم برای آنها تنگ تر آید.

خلاصه مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو.

خدا توانی به ما بده که سرباز امام زمان باشیم. حتی توی ایام غیبتش. ندیدیمش هم ندیدیم. همین که یک سنگ از مسیرش بتونیم برداریم و این سنگلاخ رو یه ذره هموارتر کنیم،بس عمرمونه. به موقع اش هم دست نوازشش رو احساس می کنیم.

عیدتون مبارک.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۳ ، ۰۰:۰۲
نرگس فتان
جوانی - چارتاراز بعد از 13 رجب دیگه چارتار گوش ندادم. فقط دو سه بار دوستان پلی کردند منم شنیدم.

هواییم می کنه یا می کرد چار تار.

خلاصه کلا آهنگ کم گوش دادم این یه مدت، یه کم بی کلام های چمن آذر رو گوش دادم.

ولی این دو روز کلی این آهنگ تمنای وصال مختاباد رو گوش می دم. اصلا بی قرارش می شم. در حدی که اون روز دنبال هندزفری می گشتم تو دانشگاه که بتونم گوش بدم.

فردا دعوت شده بودم کنسرت چارتار رایگان.

ولی نرفتم. :)

البته ربطی به چارتار گوش ندادنم نداشت. اتفاقا همین چارتار به شدت وسوسه ام کرد که برم.

اونایی هم که من رو می شناسن می دونن که ربطی به امتحانات هم نداشت.

ولی خب، نرفتم دیگه.

 

پ.ن:

تا کی به تمنای وصال تو یگانه / اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

"خواهد به سرآید غم هجران تو یا نه؟"/ ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

                      جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید/ پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید

"عارف صفت وصل تو در پیر و جوان دید/ یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید"

                         دیوانه نیم من که روم خانه به خانه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۳ ، ۲۲:۱۵
نرگس فتان
جوانی - جوانیامروز علی رغم این که باید خستگی چند روزه ام رو رفع می کردم، می ترسیدم که روز خوب و پربازده ای نباشه به عنوان روز جوان.

ولی خوش بختانه پای صحبت های عزیز نشستم.

عزیز شمه هایی از جوونی اش رو برام تعریف کرد.

جوونی ای که خیلی زود تر از من شروع کرده بود. از دوران راهنمایی.

از نگرانی هام اینه که محمد زود بازنشست بشه :)

 

 

پ.ن:

یه دور تو وبلاگ ها زدم دیدم که اغلب روز جوان رو تبریک گفته بودند. باز هم ابراز خوشحالی می کنم که چنین روزی و چنین اسطوره ای نماد بهترین لحظات عمر من و امثال من توی این مملکت شده است. 

خیلی چیز یاد گرفتم. اندازه ی یک عمر با برکت. اندازه یه نسل.

خوش حالم که محرم عزیز هستم. خوش حالم که مسیر زندگی ام از زیر سایه ی این سترگ می گذره.

لطف خداست عزیز

 

پ.ن: 

باز هم ابراز خوشحالی می کنم. توی وبلاگ ها یک گشتی داشتم دیدم که همه این روز جوان رو تبریک گفتند. این که چنین روزی و چنین اسطوره ای نماد بهترین لحظات عمر مردم مملکتم هست برام افتخار آفرینه و این که مردم هم از این حسن انتخابی خوشحالند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۳ ، ۲۰:۲۲
نرگس فتان
جوانی - روز جوانروز جوان و میلاد حضرت علی اکبر رو تبریک می گم.

یکی از علما می گفت که قرائن نشون می ده که اگه حضرت علی اکبر شهید نمی شد امام چهارم ایشون بودند.

در وصفشون هم همین بس که اشبه الناس برسول الله خُلقاً و خَلقاً و منطقاً. رفتاری و ظاهری و گفتاری از همه به پیامبر شبیه تر.

من واقعا خوش حالم و افتخار می کنم که اسم این روز رو گذاشتن روز جوان، خدا خیر بده کسی که چنین ایده ای زده.

 این که اصحاب همه زود تر از بنی هاشم شهید شدند و این که از بنی هاشم اول از همه علی اکبر اذن مبارزه خواست و پدر بی درنگ پذیرفت و این که مسلما اگه جنگ نمی شد سرنوشت علی اکبر امامت بود ولی الان لازم بود جنگ بشه و این که حتی در بحبوحه جنگ هم نماز امام نباید تعطیل شه، این ها همه من رو به این می رسونند که ما وظیفه هایی داریم. و به هیچ عنوان نباید در انجام وظایف امون اهمال کنیم. لب کلام من این بود. به نظرم یک بار دیگه این پاراگراف رو بخونین و ببنید وظیفه مداری از کجاش در می آد.

عیدتون مبارک. روزتون مبارک. 

روز قیامت از انسان می پرسند که عمرت رو در چه راهی صرف کردی. جوونی در چه راهی صرف کردی. مالتو از چه راهی به دست آوردی و در چه راهی صرف کردی.

هم عمر رو می پرسند و هم جوونی رو. همه عمر یه طرف، جوونی به طرف.یعنی یه دوره ی خاصی است این جوونی.

خمیده پشت از آن دارند پیران جهان دیده/ که در خاک می جویند ایام جوانی را

اگه واسه جوونی ام برنامه ای نداشته باشم که ندارم، باختم!

زود می گذره!

--

پ.ن:

خوشا آن که با دلی سیر دیوان حافظ بر دارد

و لسان غیب بگوید: غم مخور

ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن / وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت/ دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم/ سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور

حال ما در فرقت جانان و ابرام رفیق/ جمله می داند خدای حال گردان غم مخور

حافظا در کنج فقر و خلوت شب های تار/ تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

--

روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد/ زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما

با دل سنگینت آیا هیچ در گیرد شبی/ آه آتشناک و سوز سینه ی شبگیر ما؟

تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش/ رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۳ ، ۲۱:۵۶
نرگس فتان
جوانی - چندتا تا دیالوگزنگ زدم جعفر، گوشی رو بر نداشت.

تا قطع کردم زنگ زد.

گفت تا خواستم گوشی رو بردارم قطع کردی.

گفتم پس به موقع قطع کردم.

--

ساعت 11 شب رفتم اتاق محسن، نبودش، معین گفت:

محسن رفته کرج، گفت اگه درس بخونه می مونه، اگه نخونه می آد.

با تعجب گفتم پس داره می خونه!.

گفت نه داره می آد.

--

معاونت پژوهشی دانشگاه به معاونت دانشجویی: قیمت غذا رو آزاد کنید، بذارید بچه ها پول غذا رو بدن، ما به التقاوتش رو بدید ما امکانات پژوهشی بخریم، آزمایشگاه ها رو تجهیز کنیم، شما دارید از مغزشون می زنید می ریزید تو شکمشون!!

--

سعید داشت پروژه رو برام توضیح می داد، کلی حرف زد که دو تا برد آرم داریم و رابط وایرلس و فلش و امپی تری پلیر و یه واسط کاربری تاچ هم هست.

من به سعید: تاچ پدش حرارتیه یا فشاری؟

سعید: سینی اش ملامین باشه یا چینی؟

آخه وجدانا وسط این همه مسئله این چه سوالی بود من پرسیدم :دی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۳ ، ۱۹:۳۵
نرگس فتان
جوانی - گل بازیmatch them

این رو هم بگم دیگه:

به خلدم دعوت ای زاهد مفرما، که این سیب زنخ زان بوستان به

سیب زنخ که ترکیب خیلی پر کاربردی هست. ولی این که این رو با داستان سیب خوردن آدم و حوا پیوند داده، و ترجیح داده این سیب رو به اون بوستان جاودانه، خیلی برام شاعرانه بود. مرسی حافظ :دی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۳ ، ۰۳:۵۵
نرگس فتان
جوانی - زودخواهیبه نظرم یکی از معضلات جامعه،عدم وجود صبراست.

نه صبر فردی و روزمره، بلکه صبر استراتژیک.

انسان به دلیل عمر و زمان بازدهی محدود، و میل به کمالش، دوست دارد تا زمانی که دستش می رسد، کاری بکند، بیش از آنکه از او نیاید هیچ کار. و البته دوست دارداین کار را به اتمام برساند.

شاید رسالت هیچ یک از ما، تمام کردن کار و رسیدن به هدف مطلوب مان نباشد، بلکه همین حرکت است که مطلوب است. (بسته به بزرگی هدف، کلا اهداف باید آن قدر والا باشند که به در طول عمر، انسان به آنها نائل نشود)

باید برای تغییرات بزرگ، خوب صبر کرد. هیچ وقت نمی توان جامعه را در مدت کوتاهی تغییر داد.

تغییرات ناگهانی، منجر به ایجاد بلور شکننده می شود. ولی تغییرات تدریجی، همواره پایدار تر است.

این که شخصی بخواهد تنها در 8 سال، عدالت را اجرا کند، آخرش سر از جنون در می آورد.

وقتی، تمام ظرفیت کشور را برای رسیدن به هدفت، هر چند متعالی، به کار می گیری، هر چند هم مدیریتت جهادی باشد، نهایتش می شود خزانه ی خالی دولت. و تو می روی و می ماند این همه کسری بودجه.

یکی از دوستان، دبیر گروه حمایت از محیط زیست دانشگاه است. به من گفت که: از دانشگاه بخواهیم که، لیوان های یک بار مصرف نخرد و لیوان یک بار مصرف فروشی شود.

ولی این کار به دلیل استفاده ی فراوان، مشکلات اجرایی زیادی دارد.

گفتم که فرهنگ سازی، زمان بر است. اگر یک سال دبیر این گروه باشی، و فکر کنی رسالت تو، کم کردن لیوان یک بار مصرفی در حوزه ی مربوط به توست، دست به کار هایی می زنی که نتیجه ی عکس می دهد.

کار فرهنگی، اجبار حالیش نمی شود.

هر چند کار هایی که همین گروه انجام داده است، به شدت قابل ستایش است. بابت همین کارها، خیلی از دوستان همواره با خودشان لیوان دارند، تا از لیوان یک بار مصرف استفاده نکنند.

به نظرم همین اندازه که توانسته است، چند نفر، ولو اندک، را به حساسیت این مسئله آگاه کند، کار بزرگی کرده است. و لزومی به حل موضعی و مقطعی نیست.

و همین طور است این سیاست افزایش جمعیت.

اگر حرفتان عزیز است، این کار های عجیب و غریب چیست؟

پ.ن:

شعبان و اعیادش مبارک.

این هم عیدی من به شما، فکر کنم دهه هفتادی ها شنیده باشند.

تقویم تاریخ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۳ ، ۱۰:۱۲
نرگس فتان
جوانی - مطالعه ای بر آزادی و بندگی 1امشب جواد دو تا دفترچه ی کوچیک اورد، از سخنان امام موسی صدر در مورد آزادی و عبادت.

حل همه ی مسائل پست گذشته است. ولی چون حجم کمه، شما نهایت دقت رو مبذول بدارید دیگه :دی

--

برادران، آزادی برترین ساز و کار برای بسیج کردن همه ی توانایی ها و ظرفیت های انسانی است.

هیچ کس نمی تواند در جامعه محروم از آزادی خدمت کند، توانایی هایش را پویا و موهبت های الهی را بالنده سازد. آزادی بهترین روش برای به کار گرفتن امکانات بشری در راه خدمت به جامعه است.

آزادی یعنی به رسمیت شناختن کرامت انسان و خوش گمانی به انسان و حال آنکه، نبودن آزادی یعنی بدگمانی به انسان و کاستن از کرامت او.

کسی می تواند آزادی را محدود کند که به فطرت انسانی کافر باشد.

آزادی خدمتی است به روزنامه نگار، تا کار خود را به انجام رساند، و خدمتی است به جامعه تا همه چیز را بداند.

آزادی بر خلاف آنچه می گویند هرگز محدود شدنی و پایان یافتنی نیست. در حقیقت، آزادیِ کامل عینِ حق است. حقی است از جانب خدا و حدی بر آن نیست.

آزادی حقیقی دقیقا رهایی از عوامل فشار خارجی و داخلی است. به تعبیر امام علی: من ترک الشهوات کان حُرّاً، هر کسی که شهوات را ترک کند آزاده است.

اگر بخواهیم آزادی را تعریف کنیم، آزادی رهایی از دیگران و رهایی از نفس است.

اگر آزادی را اینگونه تعبیر کنیم،دیگر معتقد به حد و مرز برای آزادی نخواهیم بود.

آزادی ای که با آزادی دیگران تزاحم داشته باشد، در حقیقت بندگیِ نفسِ خویشتن و شهوت طلبی است.

آزادی جهاد است، همان جهاد اصغری که پیامبر گرامی جهاد با بیگانگان می دادند و جهاد اکبری که جهاد با خویشتنِ خویش برای رهایی از شهوات است.

متن کامل سخنرانی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۳ ، ۲۰:۱۹
نرگس فتان
جوانی - از حساب عمر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۰:۵۵
نرگس فتان
جوانی - تشبیههنوز هم شب امتحان بوی نوشتن می دهد.

--

"السنخیه علة الانضمام "

ولی، نمی دانستم این سنخیت چیست؟

دنبال "گمشده" ام بودم. برای همین می خواستم تو را تلاوت کنم. و پازلت را تکمیل.

تو "حکمت" من بودی، بی آن که من چندان بویی از "ایمان" برده باشم.

دوست داشتم ببینم پشت آن سکوت رویایی نقش بسته بر لب هایت ، چه پنهان کردی.

دوست داشتم شبی از صحبت هایی که به هیچ گوشی نرسیده است، سیرابم کنی.

دوست داشتم ساعتی پیاده روی کنیم و تو بگویی و بگویی و من غرق روی ماهت.

"تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت، من همه محو تماشای نگاهت".

دوست داشتم یکی از آن همه خواب تعبیر می شد.

راستش را بخواهی، حل شد. حلش کرد.

اکنون لب های من هم رنگی از آن سکوت به خود گرفته است. بی آن که نیاز باشد که،"بر بیاید از تمنای ..."

"شمه ای از آنچه دیدی"، باز نگفتی، ولی باد به گوشمان رساند.

دیگر می دانم چه چشیده ای.

حتی اگر ندانم. می دانم از آنچه من بویی از آن بردم، بزرگ تر نیست.

باید در همین حوالی باشد.

دیگر درکت برایم مشکل نیست.

دیگر در مقابلت، از آن طفل که در برهوت می زیست و هر لحظه کودکی اش جلوی چشمانش بالا و پایین می پرید، و هر لحظه ممکن بود "کوتاه کند قصه ی زهد دراز من"، کمی فاصله گرفته ام.

من دارم شبیه ات می شوم.

--

سکوتی که پشتش حرفی نباشد، ارزشی ندارد.

البته می توان نقشش را بازی کرد. ولی رویایی نیست.

دو مشت، هر دو بسته است. اما یکی گل، یکی پوچ.

--

این آخرین از تو نوشتن بود.

ختامه مسک :)

--

پ.ن:

آن هایی که می گفتند، چندان هم غ ق درک نیستم، باید این پست را با تمام وجود بفهمند. و گرنه به درک حسم، ره نبرده اند.

هدیه:

آهنگ بی کلام

خوشتان آمد، مرا هم در شادی تان شریک کنید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۲۳
نرگس فتان