خیلی وقت بود بات شوخی نمی کردم :دی!
بار آخر حسابی ضد حال زدی :دی! راستی قرارمون یادت نره! قرارمون ساعت عشق ، یادت نره دوست دارم :دی
خواستم بگم که هر چقدر هم زندگی سخت بشه، هر چقدر هم من از عزیزام دور تر شم، هر چقدر هم واسم کباده بکشی، من سراغ تو نمی آم !!!! :دی
.
.
.
.
آخه من که جایی نرفته بودم که سراغت بیام :دی، همین جا بودم، خودم رو قایم کرده بودم :دی! :))
خدا جون، من چه کار کنم با کارات؟؟ وجدانا خودت بگو؟
بابا من قبلا این جا واسه دل خودم می نوشتم! حالا هر کی می خونه انگ می زنه که با تو در ارتباطم!
خودت بگو ما هم دیگه رو اصلا نمی شناسیم! :دی کی من؟ کی تو؟ به جا نمی آرم :دی! خلاصه با این سیستمی که بستی، دیگه من نمی تونم اونی که می خوام رو بنویسم :دی
--
راستی می گن شب عاشورا حبیب ابن مظاهر با همه ی اصحاب شوخی می کرد و سر به سرشون می ذاشت!
خیلی تصورش قشنگه! دوست داشتنیه! 8->
خدایا کمک کن حسینی شویم!
خدایا کمک کن که دغدغه های کوچیک نداشته باشیم! خودمون خرج مشکلات بزرگ تر و مقدس تر کنیم!
خدایا کمک کن بینش عمیق تری از زندگی داشته باشیم! خدایا کمک کن از سطح خودبینی فراتر بریم!
خدایا کمک کن من بفهمم تو چقدر می تونی کمک کنی، چقدر رو کمک تو حساب کنم :دی ؟! من باید بفهمم کجاهاشو به من سپردی کجاهاشو داری بام می کشی؟ نه؟ اینم باید خودم بفهمم یعنی؟
رو فرم نیستی ها امروز؟ :))