توبیخی می خوری. اضاف خدمت هم روش.
بله، اشتباه از من بود، ولی من که فرمانده ام، تو باید تاوان پس بدی. نه اصلا با هم پس می دهیم.
هبوط می کنی.
از جلوی جبهه، به پشت جبهه منتقل می شوی.
شاید هم پشت تر، شاید تبعید اصلا.
بی چون و چرا!
همین است که هست.
دیگر از نرمی و گرمی و دلتنگی خبری نیست.
مثل یک فرمانده ی خشن گردان :|،
که بار ها احساسش را عمل کرده است.
می خواهم این گونه باشم.
مثل یک مرد :|
بی تفاوت و سرد :|
تو هم مثل آن سرباز ها باش که بارها خود کشی کردند
و قید احساسشان را زدند.
خودم را هم تحویل می دهم.
دادگاه صحرایی ایجاد می کنم.
اگر نشد به نزدیک ترین شعبه دادگاه نظامی می روم.
من هم تاوان پس می دهم.
اگر خواستی نفرین کنی، یادت باشد من هم درد تو ام!
دارم تاوان پس می دهم!