یادگار ماندگار

نوشته های نسبتا ادبی خودم رو می نویسم.

یادگار ماندگار

نوشته های نسبتا ادبی خودم رو می نویسم.

نوشته های ادبی که نه، ولی خب شاید کمی وزن، یا حد اقل احساس توشون باشه!
نوشته هایی که باید از بعضی نظر ها دور می موند!
و دیگه نمی تونستند توی دل بموند! چون هر لحظه امکان گر گرفتنشون می رفت.
به هر حال، حال و هوای هر کسی در آینده خاطرات زیبا و درس های خوبی براش محسوب می شه!
چه بهتر که با قلمی خوش ماندگار بشن :)

کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۲ ثبت شده است

جوانی - قلمو باز هم قلم و کاغذ، کاغذی که باید سیاه شود. سرنوشت شوم هر کاغذ، عاقبت، سیاهی است.

و شروعی بدون اندیشه، شروعی که فقط باید شروع شود.

درست مانند بغضی که ممکن است هر لحظه بدون دلیل بشکند.

به این می اندیشیدم که قلم برایم نقش آب نباتی دارد که گریه ی کودکی را تسکین می بخشد، و چشمه ی اشکش را می خشکاند.

بله، اگر بتوان ما را بزرگ تر ها خواند، ما بزرگ تر ها هم به آب نبات چوبی نیازمندیم.

از این چند سطر مرقوم دیگر به همین یک جمله بسنده می کنم:

" حیران آن دل که نه، بلکه حیران این دلم (دل خودم) که کم از سنگ خاره نیست "

...

چرا؟ من که به سنگین نوشتن عادت نداشتم؟ 

هان، متوجه شدم، خیلی پیچیده نیست. باز هم دولت عقل و غرور سر کار آمده است. 

غرور، غروری که سیاست پیشه است. دارد به بدترین نحو شکست را متحمل می شود،

اما هنوز خود را از تک و تا نینداخته است، به هر حال خود را در موقعیت ضعف قرار داده است.

و این قلم که روزی تیشه به ریشه اش زده اند، بدش نمی آید ریشه ی کسی را بکند.

برای همین است که این گونه آبروی غرور را به بازی گرفته است.


پ.ن: به نظر می رسد که پایانش هم بی جا و بی هنگام بوده است. 

وقتی قلم بازی را بچرخاند، بهتر از این نمی شود. 

دروغ است. نمی دانم چگونه قلم مرا فریب می دهد و از زیر دستانم دروغ را می نگارد؟

بهتر آن باشد که سِرّ دلبران، گفته آید در حدیث دیگران، 

و این هم حقیقت:

" حرف های ما هنوز ناتمام،

تا نگاه می کنی، وقت رفتن است

 باز هم همان حکایت همیشگی

پیش از آنکه با خبر شوی، لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود

آی...، ای دریغ و حسرت همیشگی

ناگهان چقدر زود، دیر می شود "

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۳۶
نرگس فتان
جوانی - اولویتدیشب دوستمحرف قشنگی زد  : " جوونی بد وقتیه"

آدم شور و نشاط داره تو این زمون! خیلی هم آرمان گراست.

خودش رو درگیر هزارتا فعالیت می کنه، در حالت خوبش هم بگیریم همه ی فعالیت هاش مثبت و مفید!

که البته توی جامعه، واقع گرا بخوایم باشیم اغلب این فعالیت ها مضرند.

ولی خب توی همون حالت اول هم نکته ای که نباید فراموش کنم من جوون،اولویته!

اولویت ها رو باید مشخص کنیم! من حاضرم چه چیزی رو بر دیگری ترجیح بدم؟

من چه چیزی رو قربانی دیگری می کنم؟

من وقتم رو کجا بذارم نتیجه ی مطلوب تری داره؟

جامعه به کدومش بیش تر نیاز داره! من به کدوم بیش تر علاقه مندم! و نیازمند!

اون وقت باتوجه به اولویت ها، عمل کنیم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۹:۵۰
نرگس فتان