یادگار ماندگار

نوشته های نسبتا ادبی خودم رو می نویسم.

یادگار ماندگار

نوشته های نسبتا ادبی خودم رو می نویسم.

نوشته های ادبی که نه، ولی خب شاید کمی وزن، یا حد اقل احساس توشون باشه!
نوشته هایی که باید از بعضی نظر ها دور می موند!
و دیگه نمی تونستند توی دل بموند! چون هر لحظه امکان گر گرفتنشون می رفت.
به هر حال، حال و هوای هر کسی در آینده خاطرات زیبا و درس های خوبی براش محسوب می شه!
چه بهتر که با قلمی خوش ماندگار بشن :)

کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

چندتا تا دیالوگ

سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۳۵ ب.ظ
جوانی - چندتا تا دیالوگزنگ زدم جعفر، گوشی رو بر نداشت.

تا قطع کردم زنگ زد.

گفت تا خواستم گوشی رو بردارم قطع کردی.

گفتم پس به موقع قطع کردم.

--

ساعت 11 شب رفتم اتاق محسن، نبودش، معین گفت:

محسن رفته کرج، گفت اگه درس بخونه می مونه، اگه نخونه می آد.

با تعجب گفتم پس داره می خونه!.

گفت نه داره می آد.

--

معاونت پژوهشی دانشگاه به معاونت دانشجویی: قیمت غذا رو آزاد کنید، بذارید بچه ها پول غذا رو بدن، ما به التقاوتش رو بدید ما امکانات پژوهشی بخریم، آزمایشگاه ها رو تجهیز کنیم، شما دارید از مغزشون می زنید می ریزید تو شکمشون!!

--

سعید داشت پروژه رو برام توضیح می داد، کلی حرف زد که دو تا برد آرم داریم و رابط وایرلس و فلش و امپی تری پلیر و یه واسط کاربری تاچ هم هست.

من به سعید: تاچ پدش حرارتیه یا فشاری؟

سعید: سینی اش ملامین باشه یا چینی؟

آخه وجدانا وسط این همه مسئله این چه سوالی بود من پرسیدم :دی

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۱۳
نرگس فتان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی