یادگار ماندگار

نوشته های نسبتا ادبی خودم رو می نویسم.

یادگار ماندگار

نوشته های نسبتا ادبی خودم رو می نویسم.

نوشته های ادبی که نه، ولی خب شاید کمی وزن، یا حد اقل احساس توشون باشه!
نوشته هایی که باید از بعضی نظر ها دور می موند!
و دیگه نمی تونستند توی دل بموند! چون هر لحظه امکان گر گرفتنشون می رفت.
به هر حال، حال و هوای هر کسی در آینده خاطرات زیبا و درس های خوبی براش محسوب می شه!
چه بهتر که با قلمی خوش ماندگار بشن :)

کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

چای مثلا

شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۵۰ ق.ظ

آخیش! دوباره شب امتحان حس نوشتن رو داره زنده می کنه! من که از خدامه! خسته شدم بس که نشد بنویسم.

نوشتن یه ارتباط مستقیمی با امید داره. واسه من حد اقل این شکلی بوده! امید تغییر.

می ترسم یه روزی برسه اطرافیانم، بچه هام مثلا بگن که مهدی همینه، شخصیتش شکل گرفته، بیش از این نمی شه ازش انتظار داشت.

خیلی خیلی زیاد پیش اومده اراده کنم که یه رفتاری رو تکرار نکنم، ولی نشده.

به قدری که دیگه وقتی با خودم می گم که این کار رو دیگه نمی کنم، خودم باورم نمی شه.

یا خیلی وقت ها سعی کردم یه عادتی توی خودم ایجاد کنم، که همیشه یه هفته طول کشیده! و هیچ وقت ادامه پیدا نکرده.

این حس عدم توانایی واقعا بده. البته معمولا فکر می کنم روش خوبی اتخاذ نکردم.

اصلا نیومده بودم این رو بگم. :)

 

خواستم بگم که منتظر یه روزی ام که با خدیجه زیر یه سقف قرار بگیریم و زندگی رو "واقعنی" شروع کنیم.

با هم آهنگ گوش بدیم، کتاب بخونیم، غذا بخوریم، مخصوصا صبحونه :) مهمون بیاد واسمون، بریم کوه، دربند، بریم پارک بریم سینما تئاتر، دانشگاه اصن!

هعی.

راستی واستون پیش اومده کسی از دوری تون چشماش تر بشه؟ 



دل شکستن، خیلی چیز بدیه!! ! خب گاها ناخودآگاه پیش می آد، حس شرمندگی اش می مونه!

خب چه می شه کرد، باید جبران کرد. چیزی که همیشه توانش رو داشتم. :) 

یا فکر می کنم داشتم.


برای همه زندگی خوب و آرومی آرزو می کنم. قطعا نقش خودتون توی ایجاد این زندگی از هر کسی بیشتره!

بالاخره این دنیا باید یه چیزایی داشته باشه که دوست دارید. پیدا کنید و باشون زندگی کنید. این چیزا، می تونه مفاهیم، افکار، کتاب، آهنگ، فیلم، شرایط کاری، محیط های خاص، رنگ و هر چیز دیگه ای باشه. چای به طور ویژه!


دوست دارم که خونه ام (محل زندگی ام) یه بالکن داشته باشه، رو به طبیعت، دو تا صندلی و چایی دم کرده!

یک حیاط داشته باشه، ترجیحا توی خونه درخت و گل و گیاه هم باشه، تو زمستون یه آتیش درست کنیم، شب ها بشینیم دورش! 

خاطره بگیم، خاطره بسازیم :) 


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۱۹
نرگس فتان

نظرات  (۴)

۱۹ دی ۹۴ ، ۰۱:۰۲ ♫ شباهنگ
من که میدونم به کامنتم جواب نمیدی ولی از رو نمیرم و کامنت میذارم باز :دی
پاسخ:
واییی! کی گفت جواب نمی دم! :( شرمنده ام.
من یک بار حضوری از خجالت تو در می آم.
به جان خدیجه قصد و غرضی نیست توی این احوالات :دی
۱۹ دی ۹۴ ، ۱۸:۰۹ ♫ شباهنگ
شما راحت باش
ما عادت کردیم دیگه
ولی به جان همون خدیجه ات اگه تلافی نکردم...

:دی
پاسخ:
خخخخب :دی تلافی خوبه :دی 
بهتر از بی خیالیه 
۱۹ دی ۹۴ ، ۲۲:۴۹ مغبچه ی باده فروش
بالاخره این دنیا باید یه چیزایی داشته باشه که دوست دارید. پیدا کنید و باشون زندگی کنید

چه با اطمینان اینو می گی! خوشم میاد از این اطمینان!
پاسخ:
برای من که هست. بعید می دونم واسه کسی نباشه. واسه تو یکی که خیلی زیاد هم هس
سلام
ان شاءلله آروزهای قشنگت زود به حقیقت بپوندند صلوات
اللهم صل علی محمد و ال محمد

اقا برا ما فقط پیش اومده از دوری کسی چشمامون تر بشه
خیر و برکات زندگیت روز افزون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی